آیه 34 سوره دخان
<<33 | آیه 34 سوره دخان | 35>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
همانا اینان (یعنی مشرکان مانند دهریان) البته خواهند گفت،
اینان [که شرک و کفر سراپای وجودشان را فرا گرفته است] با اصرار [به اهل ایمان] می گویند:
هر آينه اين [كافران] مىگويند:
هر آينه اينان مىگويند:
اینها [= مشرکان] میگویند:
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
«هؤُلآءِ»: مشرکان و کفّار مکّه.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ «34» إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ «35»
البتّه اين مشركان (زمان تو) پيوسته مىگويند: غير از اين مرگ اول ما (چيز ديگرى در كار) نيست و ما بار ديگر زنده نخواهيم شد.
فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ «36»
پس اگر شما (پيامبران) راستگو هستيد، پدران (مرده) ما را باز آوريد.
«1». آلعمران، 110.
تفسير نور(10جلدى)، ج8، ص: 501
أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ «37»
آيا مشركان مكه (از نظر موقعيّت) بهترند يا قوم تبّع و ديگرانى كه قبل از آنان بودند. ما آنان را به خاطر آنكه قومى تبهكار بودند هلاك كرديم. (پس چرا اينها عبرت نمىگيرند).
نکته ها
در اينكه قوم «تُبَّعٍ» چه كسانى هستند نظرهاى مختلفى است از جمله:
الف) پادشاهان يمن كه چون مردم تابع آنان بودند به نام تُبّع خوانده شدند.
ب) پادشاهانى كه يكى پس از ديگرى روى كار آمدند. (يعنى يكى تابع ديگرى بود)
ج) تبع نام شخصى است كه خودش خوب بود ولى پيروانش بد بودند.
در قرآن عواملى سبب هلاكت و گرفتارى به قهر الهى شمرده شده است از جمله:
فسق، مكر، كفر، تكذيب، ظلم، استكبار، طغيان و گناه.
چنانكه مىفرمايد: «فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ» «1» به خاطر طغيان نابود شدند، و يا «فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ» «2»* به خاطر گناهانشان آنان را گرفتار كرديم.
براى افراد لجوج، معجزه آوردن بى اثر است، كسى كه با قاطعيّت مىگويد: پس از مرگ خبرى نيست و اين گونه پيش داورى دارد و با لحن «إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» سخن مىگويد لجوج است.
پیام ها
1- بازگو كردن عقايد باطل و خرافات ديگران اگر اثر منفى نداشته باشد مانعى ندارد. لَيَقُولُونَ ...
2- ايمان به معاد، مرز ايمان و شرك است. (مشركان، خالقيّت خدا را قبول
«1». حاقّه، 5.
«2». آلعمران، 11.
جلد 8 - صفحه 502
داشتند، امّا قيامت را نمىپذيرفتند.) «وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ»
3- انتخاب معجزه با خداست، نه با مردم. «فَأْتُوا بِآبائِنا»
4- تاريخ، بهترين درس عبرت است. «قَوْمُ تُبَّعٍ»
5- جرم و گناه وسيله هلاكت است. أَهْلَكْناهُمْ ... كانُوا مُجْرِمِينَ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ (34)
بعد از آن عناد و لجاج قريش را فرمايد:
إِنَّ هؤُلاءِ: بدرستى كه اين گروه از فرط جهالت و انكار، لَيَقُولُونَ: هر آينه در جواب مؤمنان نسبت به حشر در قيامت گفتند:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَقَدْ نَجَّيْنا بَنِي إِسْرائِيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِينِ (30) مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كانَ عالِياً مِنَ الْمُسْرِفِينَ (31) وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلى عِلْمٍ عَلَى الْعالَمِينَ (32) وَ آتَيْناهُمْ مِنَ الْآياتِ ما فِيهِ بَلؤُا مُبِينٌ (33) إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ (34)
إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرِينَ (35) فَأْتُوا بِآبائِنا إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ (36) أَ هُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ أَهْلَكْناهُمْ إِنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمِينَ (37) وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ (38) ما خَلَقْناهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (39)
إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ (40)
جلد 4 صفحه 626
ترجمه
و بتحقيق نجات داديم بنى اسرائيل را از عذاب خوار كننده
از فرعون همانا او بود برترى جويندهاى از متجاوزان
و بتحقيق برگزيديم آنان را از روى دانش بر جهانيان
و داديمشان از نشانههاى قدرت خود چيزيرا كه در آن نعمتى بود آشكار
همانا اينها هر آينه ميگويند
نيست آن مگر مردن اوّل بارمان و نيستيم ما برانگيخته شدگان
پس بياوريد پدران ما را اگر هستيد راستگويان
آيا اينها بهترند يا قوم تبّع و آنانكه بودند پيش از آنها هلاك كرديمشان همانا آنها بودند گناهكاران
و نيافريديم آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است در حالى كه باشيم بازىكنان
نيافريديم آن دو را مگر بحق ولى بيشترشان نمىدانند
همانا روز جدا شدن حق از باطل موعد آنان است بتمامى.
تفسير
خداوند متعال بنى اسرائيل را كه سالهاى متمادى بعذاب رقيّت و اسارت و قتل و اعمال شافّه از قبل فرعون و اتباعش گرفتار بودند بتوسط حضرت موسى نجات داد چون فرعون مرد متكبّر و متفرعن و سركشى بود كه از حدّ و قدر خود تعدّى و تجاوز نمود يا از برجستگان در زيادهروى و نخوت و ستمكارى بود و خداوند براى علم و دانشى كه داشت بقابليّت و استحقاق آن طائفه كه همه از نسل حضرت يعقوب پيغمبر بودند اختيار فرمود ايشانرا براى منصب نبوّت بر اهل عالم در آن زمان چنانچه قمّى ره فرموده كه لفظ العالمين عام و معناى آن خاص است و محتمل است مراد اختيار آن طائفه بكثرت انبياء از ايشان باشد چون بسيارى از انبياء از اين طائفه بودند و عطا فرمود بآنها از آيات قدرت و رحمت از قبيل شكافتن دريا و سايه افكندن ابر و نازل نمودن منّ و سلوى و ساير تفضّلات الهى بر آنها كه در سوره بقره گذشت آنچه را كه نعمت آشكار يا موجب امتحان و اختيار آنها بود و از اينجا باز خداوند روى سخن را معطوف بمشركين مكّه فرموده كه منكر معاد بودند و ميگفتند نيست عاقبت امر و نهايت آن مگر مرگ كه پايان زندگى دنيا است و اين يكمرتبه بيشتر نيست و تكرار نميشود و ديگر ما زنده نميشويم چون نشر در اينجا بمعناى بعث است و اگر شما مسلمانان راست ميگوئيد پدران ما را زنده كنيد بيايند از اوضاع آن عالم بما خبر دهند تا ما
جلد 4 صفحه 627
تصديق كنيم عالم ديگرى در پس پرده غيب هست كه ما بايد بآن جا منتقل شويم و چون بصدور معجزات متواليه از حضرت ختمى مرتبت حجّت بر آنها تمام بود و بعد از اتمام حجّت از خداوند بر خلق اوضاع عالم را كه تمام اجزاء آن بر وفق حكمت منظّم شده است نميتوان بتقاضاى بيجاى اهل تعصّب و عناد و لجاج تغيير داد خداوند از جواب آنها صرف نظر نموده و بتهديد پرداخته است كه آيا آنها برتر و بيشتر و قوىترند يا قوم تبّع كه از قبيله حمير و از ملوك يمن بوده و تبّع ناميده شد براى كثرت اتباع و انصارش و بعضى گفتهاند تبّع نامى است كه سلاطين يمن پى در پى بآن خوانده ميشدند مانند عزيز مصر و خاقان ترك و قيصر روم كه بسلاطين آنها گفته ميشود در هر حال پادشاه مقتدرى بوده كه جهانگيرى كرده و خودش مؤمن بوده و قومش كافر و لذا خداوند تصريح بقومش فرموده نه خودش و در مجمع از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه سبّ ننمائيد تبّع را همانا او اسلام آورده بود و از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود تبّع به اوس و خزرج كه دو قبيله انصار بودند گفت در يثرب باشيد تا پيغمبر آخر الزّمان بيايد و اگر من ادراك كنم او را خدمتش را اختيار و با او خروج مينمايم خداوند ميفرمايد ما آن قوم و اقوام سابقه آنها را مانند عاد و ثمود و قوم لوط هلاك و معذّب نموديم شما كه در مقابل آنها چيزى نيستيد چون آنان هم مانند شما مشرك و بدكار بودند شما را هم بجزاى كردارتان خواهيم رسانيد و اخيرا استدلال فرموده بر معاد كه ما آسمانها و زمين و اهل آن دو را بيهوده و ببازيچه خلق ننموديم كه جمعى بيايند و چندى بخورند و بپوشند و با آلام و اسقام دنيا با تمام قوا بكوشند و عاقبت شربت ناگوار مرگ و هجران را بنوشند و بروند بلكه بغرض صحيح عقلى خلق نموديم كه مردم بيايند و بكمال لايق خودشان برسند و مستحق نعيم ابدى يا عذاب دائمى گردند و رحمت و غضب خداوند آشكار گردد و هر كس بجزاى عملش از خير و شرّ برسد ولى بيشتر مردم اين معانى را نميدانند و روز قيامت كه روز فصل خصومت بين تمام خلق بحكم حقّ و جدا شدن حقّ از باطل است وقت و موعد حضورشان بتمامى در محضر الهى و دادستانى او است.
جلد 4 صفحه 628
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ (34) إِن هِيَ إِلاّ مَوتَتُنَا الأُولي وَ ما نَحنُ بِمُنشَرِينَ (35) فَأتُوا بِآبائِنا إِن كُنتُم صادِقِينَ (36)
بدرستي که اينها ميگويند که نيست مگر مردن اولي ما و ما نيستيم که دو مرتبه زنده شويم و منشور گرديم اگر شما راست ميگوييد پس بياوريد پدران ما را يعني زنده كنيد.
إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ مفسرين گفتند: اينکه كلام ابو جهل است که بپيغمبر گفت: اگر راست ميگويي جدّ خود را زنده كن تا ما از آن بپرسيم که پس از مردن چه چيز است، و اينکه باطل است زيرا با كلمه هؤلاء مناسبت ندارد زيرا اشاره
جلد 16 - صفحه 91
بجماعت است ممكن است بگوئيم: اشاره به طبيعي و دهري و لا مذهب است که اصلا منكر معاد هستند چنانچه گفتند: وَ قالُوا ما هِيَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوتُ وَ نَحيا وَ ما يُهلِكُنا إِلَّا الدَّهرُ جاثيه آيه 23، و وَ قالُوا إِن هِيَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا وَ ما نَحنُ بِمَبعُوثِينَ انعام، آيه 29. و گفتند: هَيهاتَ هَيهاتَ لِما تُوعَدُونَ إِن هِيَ إِلّا حَياتُنَا الدُّنيا نَمُوتُ وَ نَحيا وَ ما نَحنُ بِمَبعُوثِينَ مؤمنون آيه 38 و 39، و غير اينها از آيات، و ممكن است اشاره بجماعتي باشد که معاد را در همين دنيا ميدانند و ميگويند:
انسان که مرد روحش تعلق ميگيرد ببدن انسان ديگر و هكذا و ابدان خاك ميشود، و ممكن است اشاره باشد بكساني که معاد جسماني را منكراند و ميگويند: روح تعلق ميگيرد بقالب مثالي و بدن حور قليايي، و ممكن است اشاره باشد بكساني که ميگويند:
روح پس از رها كردن بدن ميرود در صقع ملائكه و بالجمله منكر عود روح ببدن هستند، و بعيد نيست که بگوئيم شامل تمام اينها ميشود.
إِن هِيَ إِلّا مَوتَتُنَا الأُولي همين يك مردن است وَ ما نَحنُ بِمُنشَرِينَ ديگر زنده نميشويم.
فَأتُوا بِآبائِنا إِن كُنتُم صادِقِينَ جواب آنها اوّلا انبياء نفرمودند که برميگرديد در همين دنيا بلكه در آخرت و دار جزا نه دار تكليف، و ثانيا چه بسياري از مردهها زنده شدند در عهد موسي و عيسي و پيغمبر اسلام و ائمّه اطهار، و چه بسياري زنده ميشوند در ظهور حضرت بقية اللّه و در دوره وجعت ائمّه طاهرين.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 34)- جز همین مرگ چیزی در کار نیست! بعد از ترسیم صحنهای از زندگی فرعون و فرعونیان و عاقبت کفر و انکارشان در آیات گذشته، بار دیگر سخن از مشرکان به میان میآورد، و تردید آنها را در مسأله معاد- که در آغاز سوره آمده بود- به شکل دیگری بازگو میکند: «اینها چنین میگویند» (إِنَّ هؤُلاءِ لَیَقُولُونَ).
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم